بسم الله الرحمن الرحیم
حاج سعید قاسمی در گرامیداشت شهدای فتنههای اخیر
خدای 22 بهمن 57 و طبس و کربلای 5 زنده است
بعد ازظهر پنجشنبه بهشت زهرای تهران شاهد برگزاری دو برنامه متفاوت اما همزمان بود. نخست، مراسمی به
دعوت ماهواره های فارسی زبان و همچنین برخی جریانهای سیاسی به بهانه گرامیداشت چهلم برخی مقتولین اغتشاشات اخیر در قطعه 257 بر سر مزار ندا آقا سلطان برگزار شد.
به گزارش رجانیوز، در این تجمع، حدود 200 نفره برخی چهره های سیاسی شناخته شده و البته ناکام انتخابات اخیر مانند هادی غفاری، سید حسین موسوی تبریزی و مهدی کروبی حضور داشتند که در نهایت نیز به اغتشاش و درگیری انجامید.
درست کمی آن سوتر، در گلزار شهدا و در نزدیکی سالن دعای ندبه مراسمی کاملاً خودجوش در گرامیداشت یاد و نام شهدای بسیجی فتنه اخیر با حضور صدها نفر از مردم و خانواده های شهدای بسیجی برگزار شد. پس از قرائت زیارت عاشورا توسط مداحین و ذاکرین اهل بیت (ع) به دعوت حاضرین خانواده های شهدا از مهندس حاج سعید قاسمی، وی سخنانی را در گرامیداشت شهدا و حوادث اخیر بیان داشت.
قاسمی با سلام و صلوات به رسول گرامی اسلام(ص) و اهل بیت(ع) و امام(ره) و شهدا سخنان خود را آغاز کرد و با گرامیداشت یاد و نام و شهدای بسیجی اغتشاشات اخیر، حلول ماه شعبان و اعیاد شعبانیه، عید نیمه شعبان پیش رو را به حاضرین تبریک گفت.
وی در ابتدای سخن، با انتقاد از مسئولین گفت: علیرغم اینکه بیش از یک هفته است به مسئولین می گوییم که این مراسم را سنگین برگزار کنید اما شاهدیم که آنها کوتاهی کردند. حتی با وجود آنکه یک هفته پیش حضرت آقا به مسئولین تأکید کرده بودند تا از خانواده های قربانیان اخیر بهویژه خانواده های شهدای بسیجی تفقد شود و مورد تحبیب قرار گیرند، باز شاهدیم که مسئولین کوتاهی کردند. باز هم باید دست سردار عزیزمان حاج علی فضلی را بوسید که امروز در اینجا حاضر و باعث تسلای دل های داغدیده خانواده شهدا شدند. جا دارد بپرسیم آن آقایی که یک زمانی فرمانده ما در جنگ بود و همین چند هفته پیش از انتخابات در همین گلزار شهدا برنامه سنگین میلیونی برای شهدای کشتی گیر برگزار کرد و در همان برنامه خودکار تبلیغاتی توزیع کرد، کجاست؟ همان آقایی که می گوید من در این انتخابات بین 2 تا 7 میلیون رأی داشتم.
می خواهم به او بگویم برادر، فرمانده! می دانی چرا حتی یک میلیون هم رأی نیاوردی؟ برای اینکه 20 سال بود که تو خوابیده بودی. هیچگاه ما تو را که فرمانده ما بودی، در این بهشت زهرا نمی دیدیم. جا داشت که شما امروز اینجا می بودید و مرهم این دلهای زخم خورده می شدید.
چند نکته می خواهم درباره حوادث اخیر که حضرت آقا از آن با عنوان "فتنه عمیق" یاد کردند، بگویم:
نکته اول اینکه شرابط بهوجود آمده برای همه نیروها، دلسوزان انقلاب، خط امام و ولایت نگران کننده و دردآور است اما لازم است بگویم این فتنه اگرچه برای نسل سوم و چهارم بسیار تکان دهنده و شوک آور بود و آنها را بهشدت مضطرب ساخت اما برای نسل ما که بحران انقلاب را از زمان دهه 60 پشت سر نهاده ایم نگران کننده و خیلی دور از ذهن به نظر نمی رسید و همچون یک گردنه دیگر در مسیر انقلاب بود.
نکته دیگر اینکه باید توجه داشته باشیم که وارد یک مرحله جدیدی از دوران انقلاب شدهایم، دوران جدیدی که انقلاب ما در حال یک پوست اندازی مجدد است و عن قریب از قطار انقلاب عده ای پیاده میشوند و عده جدیدی سوار میشوند.
در این دوران جدید، بسیاری از معادلات قبلی برهم می ریزد، مناسبات جدیدی حاکم خواهد شد و انقلاب دچار اقتضا جدیدی خواهد شد. اما باید توجه داشت سنگ محک این دوران جدید مثل همیشه تاریخ انقلاب، ولایت فقیه و امر ولایت است.
جا دارد اینجا یادی کنم از فرمانده دربندم، شیر در زنجیر، حاج احمد متوسلیان فرمانده ولایی که نظیرش را ندیدم. حاج احمد به ما می گفت اصولاً مبنای تبعیت پذیری چیست؟ مبنا "امر ولایت" است. یعنی اگر کسی این امر را رعایت نکند، خارج از موازین ولایت فقیه قرار می گیرد و در نتیجه چنین فردی از حیث اعتقادی کافر است.
خواهران و براداران! در زمانی که هنوز نطفه خیلی از ما بسته نشده بود، حضرت روح الله قیام خود را علیه شاه به راه انداخت، شاه قدر قدرت و قوی شوکتی که مردم جرأت نمی کردند، حتی اسمش را بیاورند. امام با ایمان به خدا و یقین به عنایت حضرت حق و یاری مردم، شاه را به زیر کشید و نسل من با نفس قدسی او احیا شدیم و دست او ما را از لجنزار عفن طاغوت به معرکه جهاد و شهادت کشاند. گواهان این سخن من، همین آرمیدگان این مزارهایی هستند که در اطراف شما هستند؛ همین به تعبیر حضرت روح الله امامزادگان عشق.
عزیزان نه ظهور انقلاب دست ما بود و نه حفظ آن دست ما. ما ناچیزتر و حقیرتر از آن هستیم که بتوانیم در این وادی ادعایی داشته باشیم. این انقلاب با دست عنایت خدا رخ داد و با دست عنایت خدا هم حفظ شده است. هیچ چیز در این 30 ساله دست ما نبوده است. به تعبیر "آقا" هروقت به مسیر انقلاب می نگریم، دست هدایت خدا را می بینیم.
انقلاب همیشه پس از پیروزی دچار بحران بوده است. بحرانهایی که هر کدامش به تنهایی می توانست یک انقلاب و یک حکومت را بشکند و برای زمین زدن انقلاب ما هم کفایت می کرد. بحرانهایی چون غائله های خلقی اوایل انقلاب، کودتای نوژه و قطب زاده، حمله امریکا به طبس، ماجرای بنیصدر، منافقین و 30 خرداد، جنگ تحمیلی، عزل منتظری و... دوست دارم اینجا چند مورد از این بحرانها را که مرتبط با حوادث و فتنه های اخیر است، یک بار دیگر با هم بازخوانی کنیم.
ماجرای بنیصدر را همه کم و بیش می دانیم. می دانید وقتی دانشجویان مسلمان پیرو خط امام(ره) و علمدار آن شهید محسن وزوایی لانه جاسوسی امریکا را فتح کردند و به اسناد دسترسی پیدا کردند، از جمله آن اسناد، اسناد جاسوسی بنیصدر خائن برای CIA با اسم رمز S.D.Lore1 بود. این بچه ها وقتی این سند را پیش امام می برند، ایشان سند را می گیرند و زیر تشکچه خود می گذارند و می گویند بماند تا وقتش برسد. آن زمان بین نیروهای خودی تشکیک ایجاد شد که چرا امام اقدام نمی کند؟ چرا امام تعلل می کند؟ اما امام گذاشت تا بنیصدر ذات خود را نشان بدهد و خودش، خود را رسوا کند، آنگاه گفت حالا وقتش است و اجازه داد اسناد جاسوسی وی افشا شود. می دانید چرا امام این کار را کرد؟ برای اینکه امام می خواست میوه خودش برسد و از درخت بیفتد، نه اینکه آن را کال از درخت چید. امام می خواست شعور سیاسی رشد کند و مردم خود به این شناخت و تشخیص و تحلیل برسند. اگر مردم ما امروز خوب تشخیص می دهند و خوب مسائل سیاسی را فهم و تحلیل می کنند، بهخاطر این است که در آموزشگاه سیاسی امام تربیت شده و تعلیم دیده اند. اگر امام اینگونه برخورد نمی کرد، شعور سیاسی مردم هیچوقت دیگر رشد نمی کرد.
در هر انتخاباتی به امام می گفتند آقا شما به ما بگویید ما به چه کسی رأی بدهیم، تا ما به او رأی دهیم. در صورتی که عمل امام عین دموکراسی بود. نقل است که زمانی که مردم در حسینیه جماران شعار دادند که "خمینی بت شکن، بت جدید رو بشکن" ایشان فرمودند حال وقتش است. این دولت در زمانی بود که خواص ما از تشخیص بازمانده بودند و خیلی از آنها دچار اشتباه شده بودند و خیلی از خواص روحانی و غیرروحانی ما از بنیصدر در انتخابات و پس از آن حمایت کرده بودند که نمی خواهم اسم بیاورم. در اینجا است که انسانهای بصیر و اهل تشخیص و در واقع خواص حقیقی خود را نشان می دهند و قدر و قیمتاشان معلوم می شود.
همان زمان در همین سپاه پاسداران همه ما که لباس سبز پاسداری به تن داشتیم دو شقه بودیم، یک طیف بنیصدریون و یک طیف هم بهشتیون. بنیصدریها عکس بهشتی را پاره می کردند و به او انگ می زدند که بهشتی از طیف سرمایه داری است، مهره امریکا است و اصلاً سابقه مبارزاتی ندارد. اهل عافیت بوده است. بهشتیون هم عکس بنیصدر را پاره می کردند. در آن زمان که که در کردستان بودیم، فرمانده رشیدی داشتیم بهنام احمد متوسلیان که مادر دهر همچون او دیگر نخواهد زایید. روزی که آقای موسوی گرمارودی به عنوان نماینده و مشاور فرهنگی بنیصدر به مقر سپاه پاسداران مریوان آمد، به احمد گفت خودتان را مهیا کنید که آقای رئیسجمهور تا ساعتی دیگر برای بازدید به مریوان می آیند؛ خدا شاهد است که خودم با گوشهای خودم شنیدم که احمد گفت:" آقای گرمارودی به آقای رئیس جمهور بگویید احمد متوسلیان گفت اگر هلی کوپتر ایشان بر فراز شهر مریوان پیدایش شود، خودم پشت دوشکا می ایستم و هلی کوپترش را می اندازم". آقای گرمارودی ناراحت شد و گفت:" آقای متوسلیان شما در حد و اندازه ای نیستید که از این حرفها بزنید". احمد گفت:" حالا می بینیم! " گرمارودی که رفت، ما که از جواب احمد شوکه شده بویم، به او گفتیم برادر احمد چرا این حرفها را زدید؟ بنیصدر رئیسجمهور 11 میلیونی این مملکت است، تازه هم فرمانده کل قواست و هم رئیس شورای انقلاب. احمد جوابی به ما داد که باید آن را با طلا نوشت، او به ما گفت برادر:" مسئولی که عدالت ندارد، ولایت هم ندارد". آن زمان بنیصدر کجا بود و احمد کجا بود. اصلاً چه کسی احمد متوسلیان را می شناخت. فرمانده شهر مرزی مریوان. تازه بعد از آن ماجرا بنیصدر کلی برایش زد و حتی گزارشاش را به امام داد و به امام گفته بود منافقی متوسلیان نام فرمانده سپاه مریوان است و چنین و چنان، که امام هم احمد را خواسته بودند و به او کلی قوت قلب داده بودند که شرح تمام ماجرا را می توانید در کتاب آذرخش مهاجر بخوانید. اما می خواهم این را بگویم که اهل تشخیص و خواص بودن به اسم و رسم و لباس و صنف و حتی سابقه و اینها نیست. آن زمان احمد متوسلیان گمنام در یک شهر مرزی تشخیص داده بود که بنیصدر منافق و خائن است ولی در همین تهران یکی هم مثل شیخ علی تهرانی بود که 11 سال در درس اخلاق امام شاگردی کرده بود و جز السابقون انقلاب بود اما تا آخر پشت بنیصدر ایستاد، بعد هم فرار کرد و مجیزگوی صدام و مسعود رجوی در رادیو بغداد شد.
بعد هم که ماجرای بنیصدر به آن فضاحت کشیده و عدم کفایت سیاسیاش تصویب شد، امام خلعاش کرد و سرخاب و سفیداب کرده با مسعود رجوی از فرودگاه مهر آباد فرار کرد. ما ریختیم در خیابان و شعار مرگ بر بنیصدر، دادیم. تازه فهمیدیم که احمد متوسلیان چه می گفته است و ما باورمان نمی شد.
ماجرای بعدی، ماجرای منتظری بود. قدیمی ها خوب یادشان هست: خانه ای نبود که در کنار عکس امام، عکس منتظری نباشد. به او فقیه عالیقدر میگفتند و قائم مقام رهبری بود... مگر امام درباره او نگفته بود که من چند بار در ایشان خلاصه شده ام. همه اینها بود تا وقتی که اخبار شب یکدفعه اعلام کرد امام ایشان را خلع کرده اند و آن نامه کذایی خوانده شد و بعدها هم که نامه 6/1 امام افشا شد. خوب یادمان هست که این دست ها می لرزید وقتی می خواست عکس منتظری را از روی دیوار بردارد. در سپاه پاسداران سر همین برداشتن عکس ها چه جار و جنجالی که بهپا نشد. خیلی ها فکر کردند که عزل منتظری یک شبه اتفاق افتاده است. در صورتی که انحراف منتظری از مسیر ولایت یک پروسه چندین و چند ساله بود نه یک شبه. این مسئله برای بعضی از حزب اللهی ها آنقدر سنگین بود که می گفتند امام اشتباه کرد. عده ای امام را احاطه کرده اند، وی را کانالیزه می کنند و اطلاعات و تحلیل غلط به امام می دهند. در صورتی که حضرت امام(ره) در نامه 6/1 گفتند از ابتدا با انتخاب بازرگان و بنیصدر و منتظری مخالف بودم. به منتظری نوشتند که ضربه ای که اسلام عزیز از بزرگانش خورده، از هیچکس دیگر نخورده است. اما خدا می داند که اگر حضرت روح الله قبل از رحلتشان این تصمیم را نمی گرفتند، دامنه این فتنه تا کجا می رفت و انقلاب به چه سرنوشتی دچار می شد؟
بنده و امثال بنده در 4 دوره ریاست جمهوری قبل از احمدینژاد همه چیز را از دست رفته می دیدیم و دیگر داشت باورمان می شد که شهدا ما را به خاطر غفلتها و قصورهایمان فراموش کرده اند، اما در کمال ناباوری، حماسه 3 تیر 84 رخ داد و دیدیم که خدای کربلای 5 هنوز هم زنده است.
مردم با شلیک 3 تیر به زر و زور و تزویر احمدینژاد را در 3 تیر به قدرت رساندند. دیدید که آقاِی هاشمی در همان انتخابات برای گرفتن رأی جوانان در فیلم تبلیغاتیاش چه کارها که نکرد. هم فیلم هم بازی کرد و هم برای دخترانی که نمی توانند آزادی داشته باشند که شب را بیرون از خانه به سر برند، اشک ریخت! آن زمان این بغض در گلوی ما گیر کرده بود که به ایشان بگوئیم تو فرمانده جنگ ما بودی و یاور خمینی، چه شده و به کجا رسیدی که امروز همه آن افتخارات را اینگونه حراج کرده ای؟! برای به تن کردن ردای ریاست جمهوری ؟ اما آخر به چه قیمتی؟ آقای هاشمی ارزان فروختی!
مردم در 3 تیر مردی را به قدرت رساندند که جزء مافیای قدرت و ثروت نبود و پس از 16 سال که تفکر امام و شهدا را به تبعیدگاه فرستاده بودند و می رفتند تا آن را به تعبیر خودشان به زباله دان تاریخ بسپارند، یکبار دیگر دست عنایت حق این خط را احیا کرد. در پشت حماسه 3 تیر، دست عنایت خدا بود و مردم در آن دوره برای احیاء تفکر امام و ولایت به نزدیکترین گفتمان به این تفکر یعنی تفکر عدالت محوری رأی دادند نه به شخص احمدینژاد. و انصافاً احمدینژاد در 4 سال گذشته این نزدیکی به تفکر امام و آقا را ثابت کرد که خود حضرت آقا هم در نماز جمعه تاریخی 26 تیر به آن تصریح کردند.
در ادامه، همرزم شهید محسن وزوایی با اشاره به حوادث هفته گذشته و با انتقاد از حرکت احمدینژاد در عزل و نصب ها گفت:
در حوادث اخیر متأسفانه تصمیمات نادرستی توسط رئیسجمهور اتخاذ شد که شاه بیت آن، مسئله مشایی بود که برای این قضیه واقعاً متأسفیم و اعتقاد داریم که اگر این اقدام نادرست و القاء اصطکاک با امر ولایت نبود، الآن نباید آتش تهیه شده روی خودیها ریخته می شد بلکه باید آتش تهیه بر روی مسببین و فرماندهان اخیر ریخته می شد تا آنجا که آنها را به پای میز محاکمه بکشانیم. بهخصوص آن آقایی که 20 سال گذشته را در تارهای توهمی که به دور خود تنیده است زندگی می کرد. همان آقائی که بی خیال برای خودش در این بیست سال که در 16 سالش ایشان مشاور هاشمی و خاتمی بود خون به دل امت حزب الله شد بی خیال برای خودش خود نقاشی می کشید و گالری نقاشی به راه می انداخت و به یکباره یادش افتاد که کشور در خطر است و باید به میدان بیاید! برادر ما را هالو گیر آوردی یا خودت را به کوچه علی چپ زده ای؟ 20 سال بعد از کنج عافیت اختیار کردن و شراکت در فجایع و گناهان دولت های قبل از احمدینژاد، یکدفعه مدعی خط امام و انقلاب و قانون اساسی شده ای آمده ای وسط که انا شریک! یکی نبود به او بگوید شب بخیر! تا دیروز کجا بودی؟ چرا آنوقت که تریلی تریلی شهید به همین گلزار شهدا می آوردند، تو را نمی دیدیم آقای نخست وزیر جنگ! این آقا با این فتنه انگیزیاش ثابت کرد فاقد هرگونه عقل، منطق، تدبیر و شعور سیاسی است و بی آنکه برای افسانهسرایی تقلباش دلیل و مدرکی داشته باشد، مردم را به خیابان کشاند و مسبب آن حوادث شد. ایشان باید پاسخگوی همه این خونها از همه طرف باشد، چه خونهای حامیان خودش و چه خونهای شهدا، در این دنیا باید پاسخگو باشد و محاکمه شود و در آن دنیا هم قطعاً او را رها نخواهند کرد.
همرزم شهید عباس کریمی در ارتباط با فتنه های اخیر به ذکر خاطره ی پرداخت و گفت:"چند روز پیش توفیق شد تا برای گرامیداشت یاد شهدا در یادواره شهدای شهر برازجان حضور یابم. بعد از آن برای دیدار یک پدر شهید، سری به روستای "بنار سلیمانی" از توابع این شهر زدم. قصدم دیدار با پدر شهید کرامت بود که به شیخ کرامت معروف است. پیرمرد روشن ضمیر پاکدلی که هرگاه از دست این شهر و فتنههایش خسته می شوم و دلم می گیرد و بهقول خودمان می بُرم، خدمت وی می رسم تا جانی دوباره بگیرم و احیا شوم. این پیر فرزانه با 80 سال سن از آن صاحبدلانی است که به قول معروف، سیمش بدجور وصل است و فرزندش در نبرد با شیطان بزرگ در خلیج فارس به شهادت رسید.
وی به من گفت: روزی که بوزینه ها فتنه بهپا کردند و خبردار شدم، دلم شکست، سجاده را پهن کردم، 2 رکعت نماز خواندم و به آقا امام زمان متوسل شدم و به ایشان عرض کردم "آقاجان! صاحب اصلی این انقلاب شمایید. ما را به حال خودمان رها نکنید. نگذارید دشمنشاد شویم. خودتان آتش این فتنه را خاموش کنید. پس از چند ساعت مطلع شدم که آتش فتنه خاموش شده." ما فکر می کنیم تهران یعنی همه ایران و مقدمات انقلاب و نظام در این شهر رقم می خورد و همه چیز به ما بستگی دارد، در حالی که به خدا اینگونه نیست. سرنوشت انقلاب نه در تهران رقم می خورد و نه به ما بستگی دارد. سرنوشت این انقلاب و نظام هنوز هم در بند شیخ کرامت ها و دعاها و توسلات و پاکدلی آنهاست.
دوستان خدای 22 بهمن هنوز هم زنده است. خدای طبس زنده است، خدای کربلای 5 زنده است، خدای خمینی زنده است، باور کنید که او ما را به حال خود رها نکرده است. مادام که ما به قدر استطاعتامان به انجام تکلیف بپردازیم، در صحنه باشیم و پشت سر ولایت حرکت کنیم، خدا با ماست و اگر هم اشتباهی تاکتیکی انجام دهیم، خدا خود آن را اصلاح می کند.
تا حالا پای کار بوده ایم و از این به بعد هم هستیم. امروز نیز با اطمینان و قوت قلب به شما می گویم که انقلاب امروز نیز از این فتنه و گردنه به سلامت عبور خواهد کرد و پیروزی از آن حزب الله است چرا که فإن حزب الله هم الغالبون و روسیاهی آن برای فتنه انگیزان خواهد ماند. و در آخر کلام امام را تکرار می کنیم که "خدایا کتاب و دفتر شهادت را برای ما باز و ما را از وصول بدان محروم مگردان"